مراقب خودت نباش
- ۱ نظر
- ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۵۷
آن سرمهدان کار دست استاد کار اصفهان که برایم خریدی را یادت هست!
مادرم شیشهی سرمهی خانگی اعلایش را داد به من
چشمهایم سرمه کشیده به راه است
از راه برس
ل-و حامد هادیان
از راه برس
پوتینهای سیاه ساقدارت را بکن
قدم پوتینهایت روی چشم
پ.ن
1. سربازی خر است
2. عکس متعلق است به بانو گوهر دشتی دستش درد نکند
3. روی جیبش نوشته شده ل-و حامد هادیان، یعنی لیسانس وظیفه حامد هادیان
خیلی شور و شوق داشتم/دارم برای وبلاگ جدید ولی یه چیزی هست که انگار کار و سخت کرده، نمیدونم شاید مثلا اسمشه، انگار اسمش خیلی سنگینه، انگار نمیشه زیر این اسم هر چیزی نوشت. شایدم آدرسشه که دوست داشتم همون نفحات باشه و قبلا گرفته شده بود.
شایدم قالبشه که هنوز ساخته نشده، یعنی اونی که قرار بود برام قالب بسازه رفته سربازی و من نمیدونم کیه فقط میدونم حامد قرار بود بهش بگه قالب وبلاگم و بسازه که فعلا نمیشه.
هر چی که هست من دو راه دارم الان، یکی این که فعلا ننویسم و همچنان منتظر رفع اینایی که گفتم باشم و راه دیگه این که سعی کنم به روی خودم نیارم که اینا رو دوس ندارم و بنویسم. میدونم راه دوم راه درستس مث همیشه.
احتمالا (روی احتمالی بودنش تاکید دارم) مینویسم، شاید اصلا از قصد بیام بنویسم که مثلا تمرین کرده باشم تو موقعیتی که خیلیام بر وفق مراد نیست نباید گذاشت و رفت و الا باید از همهجا گذاشت رفت و خدا میدونه من چقد دلم میخواد این کار و بکنم.
این جملهی آخر خودش به تنهایی چنتا پست میطلبه که دوس دارم دونه دونه دونه بنویسمشون.
نفحهی اول را تقدیم میکنم به مادران سربازهای مرزی سراوان که چارهای جز شهید شدن نداشتند.
تا امروز دوستداشتم خدا پسری به من بدهد
اسمش را بگذارم حسین جان
تا هیچ کس حسین خالی صدایش نکند
هر کس هم پرسید حالا چرا حسین جان؟
بگویم آخر حسین، جان عالم است
در خیالم حسین جانم را صدا میزدم
حسین جانم، جان مادر، نور چشمم، پارهی تنم، میوهی
دلم
.
.
.
امروز بعد از دیدن این عکس
از خدا خواستم هرگز مادر نشوم
اگر میشوم پسردار نشوم
اگر پسردار شدم جنگی به پا نشود
که من حتی از تصور وداع با حسین جانم قالب تهی میکنم
پ.ن
یک. عکس متعلق است به پاییز 1364/تهران، خیابان امام خمینی/اعزام نیروهای داوطلب مردمی به جبهه/عکاس: ساسان مویدی
دو. پنج روز مانده به محرم